سامیار نفس مامان وباباسامیار نفس مامان وبابا، تا این لحظه: 12 سال و 8 ماه و 1 روز سن داره

****سامیار********

یکسالگی و چهارماهگی

 یک سال گذشت  یک سال از اون روزی که  6 سالگرد ازدواجمون بود و فهمیدم که یه مهمون دارم یه مهمونه عزیز از طرف خدا که میاد تا زندگیمونو شیرینتر از گذشته کنه  . حالا تو چهارماهه هستی و هفتمین سالگرد ازدواج من وبابات با وجودت زیباتر و شیرینتر از گذشتس . با چهارماهه شدنت اولین حرکتتو انجام دادی و خودت به تنهایی تونستی غلت بزنی . نفس مامان وقتی غلت میزنی و با اون چشمای نازو معصومت بهم نگاه میکنی تا عکس العملمونو ببینی دنیا رو بهمون میدن .این روزا خیلی خستم و خیلی وقت نمیکنم باهات بازی کنم واین خیلی ناراحتم میکنه. هنوز مشکله بیخوابیت حل نشده نمیدونم باید چیکار کنم دیشب که ساعت ٥/٦ صبح خوابیدی منم ار...
9 تير 1391

سلام دندون کوچولوی اقا سامیار!!!!!!

زندگی مامان دیشب وقتی میخواستم بهت اب بدم ..لیوان رو که دیدی دستت رو جلو کشیدی که خودت لیوانو بگیری و منم لیوانو دادم دستت چون اگه نمیدادم کلی جیغ و دادرا مینداختی وقتی لیوانو تو دهنت گذاشتی یه صدایی شنیدم صدای برخورد یه چیزه سخت به لیوان شک کردم که شاید دندون باشه و هرجوری بود دهنتو باز کردم و به لثت نگاه کردم ....... بله .یه دندونه خیلی کوچولو داشت از تو لثت بیرون میومدتا نشون بده اقا سامیاره من بزرگ شده   . حالا دلیله اون همه بیتابی رو میفهمم .هفته گذشته همش با دکتر رفتن گذشت اخه شما اسه.....شدید داشتی و بیتابی میکردی وقتی دکتر هم رفتیم همش ازمایشو و دارو.....یکی ازاین دکتراحتی نتونست حدس بزنه که شاید از دندونه اخه به غیر...
9 تير 1391

گل پسرم پنج ماهه شدددددددددددد

  عزیز مامان...نفسم     امروزپنج ماهه شدی . به یه چشم بهم زدن پنج ماهو با هم پشت سر گذاشتیم با تمام دردسرها و اذیت کردنا احساس میکنم خیلی تند این روزا میگذره روزایی که شاید یه روزی حسرتشونو بخورم .هر روزکه از خواب بیدار میشم با خودم میگم امروز باید با دیروز فرق بکنه باید برات یه روز خوب درست کنم ولی شب که خسته و بی جون از کارای خونه ونق زدنای شما میخوام بخوابم میفهمم امروز هم با روزای دیگه هیچ فرقی نمیکنه . تو داری هر روز بزرگ وبزرگتر میشی و کارایه جدید یاد میگیری و شیرینتر میشی .تازگیا وقتی تو بغلمی اصلا نمیشه چیزی رو نزدیک دهن برد چون تو اون دهنه کوچولوتو باز میکنی و سرتو نزدیک میاری تا به ...
9 تير 1391

عکس های 5 ماهگی

قربونت برم مامان بالاخره موفق شدم  عکسای 5 ماهگیتو با یه کوچولو تاخیر اپ کنم این عکسو وقتی میخواستیم بریم برای واکسنت ازت گرفتم خیلی دوستش دارم کپی بابا افتادی اینجا برای اولین بار گذاشتمت توی رورووک .چون بابا نمیذاره میگه پاهات هنوز کوچولوه واذیت میشن پسرم چه اقا نشسته قربونش بشم بقیه عکسا ادامه مطلب.................... پسرم از این لباس متنففففففففره  بالاخره تموم شد ...
9 تير 1391

جشن دندونی سامیار

  پنجشنبه ٩٠.١٢.٤برات جشن دندون گرفتم خیلی خوش گذشت  ولی قنادی تاریخه سفارش کیک رو اشتباه متوجه شده بود وساعت هفت که بابا برای تحویله کیک رفته بود متوجه اشتباهش شدولی هر جوری بودکیکو رسوند چه فایده که هم عکس خراب چاپ شده بود وهم سایز عکسو کوچیک زده بودتازه شما شب قبل یه خطه خوشگل رو صورتت انداخته بودی به هر حال گذشت ایشالله برا تولدتتتتتتتتتتت نفس مامان  ........اینم گل پسر مامان قربونش برم که کشت منو تا این کلاهو پوشید اینا گیفتایی که برا مهمونا درست کردم  بقیه عکسا ادامه مطلب.........   اینم از کیکی که خراب شد اینم گل مامان که غر میزنه ...
9 تير 1391

سومین دندون

زندگی مامان یه خبر جدید!!!!!!! دیشب(15/1/91) برای شام خونه مامان جون دعوت بودیم و وقتی میخواستیم بریم یه کشفی کردم .دیدم سومین دندونتم از بالا سمت راست داره در میاد منم چند تا عکس یادگاری گرفتم   دندون کوچولوت مبارک عسل مامانی     ...
9 تير 1391