یکسالگی و چهارماهگی
یک سال گذشت یک سال از اون روزی که 6 سالگرد ازدواجمون بود و فهمیدم که یه مهمون دارم یه مهمونه عزیز از طرف خدا که میاد تا زندگیمونو شیرینتر از گذشته کنه . حالا تو چهارماهه هستی و هفتمین سالگرد ازدواج من وبابات با وجودت زیباتر و شیرینتر از گذشتس . با چهارماهه شدنت اولین حرکتتو انجام دادی و خودت به تنهایی تونستی غلت بزنی . نفس مامان وقتی غلت میزنی و با اون چشمای نازو معصومت بهم نگاه میکنی تا عکس العملمونو ببینی دنیا رو بهمون میدن .این روزا خیلی خستم و خیلی وقت نمیکنم باهات بازی کنم واین خیلی ناراحتم میکنه. هنوز مشکله بیخوابیت حل نشده نمیدونم باید چیکار کنم دیشب که ساعت ٥/٦ صبح خوابیدی منم ار...