گل پسرم پنج ماهه شدددددددددددد

عزیز مامان...نفسم     امروزپنج ماهه شدی . به یه چشم بهم زدن پنج ماهو با هم پشت سر گذاشتیم با تمام دردسرها و اذیت کردنا احساس میکنم خیلی تند این روزا میگذره روزایی که شاید یه روزی حسرتشونو بخورم .هر روزکه از خواب بیدار میشم با خودم میگم امروز باید با دیروز فرق بکنه باید برات یه روز خوب درست کنم ولی شب که خسته و بی جون از کارای خونه ونق زدنای شما میخوام بخوابم میفهمم امروز هم با روزای دیگه هیچ فرقی نمیکنه . تو داری هر روز بزرگ وبزرگتر میشی و کارایه جدید یاد میگیری و شیرینتر میشی .تازگیا وقتی تو بغلمی اصلا نمیشه چیزی رو نزدیک دهن برد چون تو اون دهنه کوچولوتو باز میکنی و سرتو نزدیک میاری تا به تو هم بدم واین خیلی اذیتم میکنم . شبا خوابت خیلی بهتر شده ولی نمیدونم چرا همیشه حدودای ساعت ٤ با جیغ از خواب بیدار میشی و تا چراغا رو روشن نکنم و تویه اتاق خودت نبرمت اروم نمیشی .اونقدر اتاقتو دوست داری که به محضه ورود اروم میشی و به سمت عروسکایی که دوستشون داری دست دراز میکنی و اگه چیزیو که میخوای بهت ندیم پاهاتو با حرص به هم میمالونیو جیغ میکشی !!!!!!!!!!!!!!!!!!  عاشقه مو کشیدنی هر وقت موهامو میکشی ومن جیغ میزنم تو هم جیغ میکشیو بعد با اون صدای نازت بلند بلند میخندی !!ازعروسکای موزیکال که تکون میخورن کمی میترسی بخصوص االاغه وقتی که میخنده اول نگاش میکنی بعد سرتو بر میگردونی وشروع میکنی به گریه کردن ولی از موتور پلیس و قورباغه سبزه که اویزونه خیلی خوشت میاد و با دیدنشون میخندی این ماه واکسنتو باز با یک ماه تاخیر زدم و شکر خدا مشکلی پیش نیومد فقط روز اول خیلی بیتابی کردی که طبیعی بود .گل مامان هروزشیرینترو شیرینترمیشی ومن وابسته تر اگه تو روز نیم ساعت بیشتر بخوابی دلم برات تنگ میشه . خلاصه اینکه بالاخره تونستم خودم به تنهایی ببرمت حموم بدون کمک هیچ کسی  !!! میدونم کمی دیره ولی خوب میشه از الانم شروع کرد . دکترت گفته میتونم از الان غذای کمکی رو شروع کنم البته فعلا تنها  فرنی اونم از یک قاشق خیلی رقیق مثل شیر خودم شاید این کارو انجام بدم باید ببینم اوضاع چجوری میشه.