تولد بابایی ومروارید 5و6 سامی
سلام گل مامان و هادی عزیزتر از جونم
امروز تولد بابایی بود و من کلی نقشه داشتم و همشون نقش براب شد. اخه امسال با هرسال فرق میکرد چون گلمون کنارمون بود ودلم میخواست یه تولد کوچولوی سه نفره داشته باشیم ولی حیف که همه چیز دست به دست هم داد تا رویایه مامان به ضد حال تبدیل بشهاول از همه یه مشکلی پیش اومد که با با خونه نبودبعد اینکه من با خاله سارا تماس گرفتم که با هم بریم کادو تولد بابا وکیک بگیریم ..هوا چنان طوفانی شد که وقت بود درختها از جا کنده بشن وبابا تماس گرفت و گفت که تو این هوا بیرون نرین ومن هم ضایع شدم و سر جام نشستم قرارشد منو خاله سارا زود بریم وبرگردیم که شما شروع کرد ی به گریه و غر زدن ولی دیگه هر جوری بود رفتیم و کادو بابا رو گرفتیم ولی اصلا اونجوری نشد که دلم میخواست ......
ولللللللللللللللللی
شب وقتی داشتم باهات بازی میکردم متوجه دو تا مروارید بالا شدم که از تو لثه بیرون زده بودن . قربونت بشم مامانی اخه دوتا با هممیدونم خیلی اذیت میشی چون هم یه کوچولوتب داری وهم بی تابی میکنی و شبا با جیغ از خواب بیدار میشی...ولی ایرادی نداره گل مامان ..در عوض میشی 6 دندونی مامانی
خوب پس شد دوتا جشن هم تولد بابایی گل وهم جشن دندون 5 و6 سامیارم
HAPPY BIRTHDAY TO YOU هادی نفس دوست دارم
HAPPY YOUR NEW TOOTH سامیار گلم
هادی عزیزم بهترین همسر وبابایه دنیا تولدت مبارک