بدون عنوان
پسر مامان 11 ماهه شد وشمارش معکوس برایه یکسالگی عشق مامان و بابا شروع شد . اینروزا سرم خیلی شلوغه چون هم عزیز مامان خیلی فضول شده و من اصلا نمی تونم تنهایی باهاهت کنار بیام ویه کمکی واقعا نیاز دارم !!!
یکی دیگه اینکه داریم به تولد گلم نزدیک میشم وشاید باورت نشه که هنوز تصمیم درست وحسابی برایه تولد نگرفتم !! اخه مهمونامون حدود 250 نفرن ومن موندم با این همه مهمون چیکار کنم .تازه ما هر روز خونه مامان جونیم اخه خاله سحر و ارتین هنوز پیشه مامانن.
از کلمه هایه بامزه ای که یاد گرفتی یکی اهنگه که موبایلو دستت میگیری ومیدی به من وبابا میگی انگ یعنی اهنگ بذارین و یه پاتو تکون میدی ودستاتو میگیری بالا ومیرقصی جدیدا هر بچه ای که میبینی میگی اتین (منظورت ارتین کوچولویه خالست) .1/5/91 تونستی برای چند ثانیه رویه پاهایه ناز وکوچولوت بایستی .این پستم عین باقیه پستا دارم با عجله مینویسم چون میدونم بیشتر از 10 دقیقه کسی نمیتونه مسئولیتتو قبول کنه. قرار شد برایه چکاپ امروز بریم دکتر که دکترت نبود.امیدوارم بتونم پست بعدی رو با حوصله وارامش بنویسم که میدونم بعیده...............
و.... بالاخره عکس گل خاله اقا ارتین
الو گفتن عزیزم
هلو خوردن نفس مامان
اینم عکس سامیار و ارتین کوچولو ولی کلی تلاش کردیم که برا ارتین دست نبری
عزیز دلم ورودت به ماه دوازدهم مبارک