این روزها با سامیار 7 ماهه
عزیز مامان امروز حدودا 5 روز از تعطیلات عید میگذره و مامانی تازه وقت کرده که بیاد برات مطلب بذارهامسال عید اونقدر خونمون شلوغ بود که وقت هیچ کاری رو نداشتم هم مهمون داشتیم هم عروسی وباقی روزا باغ.
نمیدونم این سیزده روز چطوری گذشت که حتی یادم میرفت که ازت عکس بگیرم و وقتی از عروسی و مهمونی برمیگشتیم تازه یادم میوفتاد که ای کاش عکس مینداختم تا از این روزا یادگاری بمونه .در هر حال 7 ماهگیت با 7 روز تاخیر مبارک گلم.
.ادامه مطلب یادتون نره....
ادامه مطلبببببببببببببببببب......................
این رورها با سامیار..............
1- چکاپ ماهیانه زیاد خوشایند نبود چون فقط 100 گرم اضافه کردی .(اخه چرا.....)
2-شکر خدا واکسن 6 ماهگی تاخیری رو هم به سلامتی پشت سر گذاشتی ومشکلی نبود نفسم
3- دیگه گل مامان خودش به تنهایی میشینه البته بعضی مواقع از اون سقوط ازادای همیشگی هم داره که اگه به روش نیاریم گریه نمیکنه
3-از چهاردست وپا رفتن هم فعلا خبری نیست و برعکس تو دنده عقب رفتن و چرخش 360 درجه که واقعا بامزست حرفه ای شدی.17/1/91 برای چند ثانیه چهاردست وپا ایستادی که به محضه دیدن دوربین ذوق زده شدی و روی زمین پهن شدی
4-عزیز مامان عاشقه کثیف ترین لوازم موجود تو خونست مثل موبایل .کنترل.دوربین . موس .گوشی تلفن.....و قتی داری بازی میکنی و حتی تو سرگرم کننده ترین لحظه ها اگه چشمت به یکی از این لوازم بخوره با یه سرعت باور نکردنی خودت رو رو لوازم پرت میدی وتو دهنت میذاری
5-علاقه زیادی به کشوی لباسات داری و وقتی بازش میکنم تا لباس برات درارم تو هم با هیجان تو کشو رو نگاه میکنی که متاسفانه دوبار دستت تو کشوگیر کرد
6-این روزا اگه بغل کسی باشی و من از کنارت رد بشم تو انواع کلمه ها رو با م میگی مثل ما م مه که من از خوشحالی بال در میارم
٧ -مهمونی رفتنمون هم دردسر بود چون جرات نداشتیم چیزی دهنمون بذاریم . راستی اون روزی که رفتیم خونه عمه و نیلوفر دختر عمت با خوشحالی جوجشو اورد که نشونمون بده شما هم کم نذاشتی و گلوی جوجه بدبخت و گرفتی که با جیغای بنفش نیلوفر کوتاه اومدی و جوجه رو ازاد کردی
همچین کفشو گرفتی که انگاری وسواس داری عمر مامانی